معماري، زيبايي را از طريق استفاده از عقايد منطقي و از دل آنها به دست آورده است و بازي ميان دانش و بصيرت، منطق و معنويت (عقل و احساس) و بين معيارهاي قابل اندازهگيري و غير قابل اندازهگيري است.
ريچارد راجرز
معماري به سبب نياز بشر به سرپناه پديد آمد و به زودي تبديل به بيان و تعبيري اساسي از مهارتهاي فني و تكنولوژيك و موضوعات معنوي و اجتماعي شد. تاريخ معماري سند و مدركي دال بر قوه ابتكار و نبوغ بشري و درك و احساس او از هارموني و ارزشهاي ديگر و يك انعكاس عميق از موضوعات پيچيده افراد و اجتماعات است.
معماري، زيبايي را از طريق استفاده از عقايد منطقي و از دل آنها به دست آورده است و بازي ميان دانش و بصيرت، منطق و معنويت (عقل و احساس) و بين معيارهاي قابل اندازهگيري و غير قابل اندازهگيري است. در معماري عملكرد اهميت زيادي دارد ولي ضرورت نظم زيباشناختي هم از آن كمتر نيست. بناي پارتنون و يا بناي تمپيتو به وسيله برامانته و يا بناي سالك سنتر به وسيله لويي كان، همگي از خلال عقل و منطق به تعالي رسيدهاند.
امروزه پيچيدگي زياد موضوعات و مسايل بشريت باعث تهي و برهنه شدن معماري شده است. سازندگان ساختمانها تقريبا فقط به دنبال سود بيشتر هستند. ميزان سوددهي آنها، فرم، كيفيت و نحوه اجرا و ايفاي نقشي كه اين ساختمانها دارند را تعيين مينمايد. هر گونه سرمايهگذاري مستقيما به سوددهي كوتاه مدت مربوط نميشود بلكه افراد توسعهدهنده سرمايهگذاري بلند مدت و اصلي را مشخص مينمايند كه اين كار باعث كمرقابتي شركت و در نتيجه باعث افزايش نمايش مالي و در نهايت خريد و فروش ميشود. مسير اصلي علم اقتصاد كه هدف آن به طور ناگهاني توسط تانچيرات موسس شركت لرد هانسون بيان شد عبارت بود از «امروز به دست آوردن پول فردا» كه مردم را به سرمايهگذاري در تكنولوژي محيط زيست كه پول آن تنها در دوره طولاني ؟؟ تشويق نميكند. اين استراتژي كه باعث بدتر شدن وضعيت آينده ميشود، ضد تفكر پايدار است و بر ملاحظات زيباشناختي كه منشا يك معماري خوب است، به طور كامل غلبه ميكند و در نتيجه هيچ انگيزهاي براي يك چنين رفتارهاي مردمي باقي نميماند.
پيشگامان جنبش مدرن _ فرانك لويد رايت، لوكوربوزيه، ميس ون درروهه، نروي، آلوار آلتو، با كمينستر فولر، لوبتكين و پرو به استفاده از فنآوريهاي صنعتي و فرمهاي جديد روي آوردند به اين دليل كه آنها معتقد به آزادي خلاقانه و توجه به پيشرفتهاي اجتماعي بودند. امروزه پتانسيل عظيم اين چنين فنآوريهايي پاسخگوي تنها يك هدف است: به دست آوردن پول. ساختمانها نه به مردم وفادارند و نه به مكان ساخت خود. تمام انواع ساختمانها طبقهبندي، گروهبندي و استاندارد شدهاند. معماران براساس دستمزد پايين انتخاب ميشوند و كميت كار آنها تاثيري در اين حوزه ندارد. اين ساختمانها داراي ساختار و سازهاي هستند كه انرژي را ميبلعند و باعث اتلاف نيمي از انرژي ساليانه جهان ميشوند.
اما ساختمانها صرفا كالا نيستند. آنها مانند پردهاي پشت صحنه زندگي ما را در شهر ميسازند. وظيفه خاصي كه معماري در زندگي ما دارد، مراقبت و نگهداري از شهروندان را طلب ميكند و اين نيازمند آن است كه هم به اجتماع آگاهي داده شود و هم در مورد كيفيت، چشماندازي ارايه شود.
وظيفه اخلاقي در حرفه معماري بسيار لازم است و معماري بايد در پايداري محيط و اجتماع سهم داشته باشد و معماران عهدهدار مسئوليتها (در وراي محدوديتهاي موجود) و داراي مختصر استقلالي شوند. وظيفه و قدرت حرفه معماري در زير فشار اقتصادي كاهش يافته است. الن پوزنر درباره بحراني كه حرفه معماري در آن گرفتار آمده اظهار داشته است: «معماران توسط كارفرمايان براي نصب ديوارهاي حايل و سد مانند و ايجاد راهروهاي خصوصي كه شهروندان را دور از ديد نگه دارد به كار گماشته ميشوند و آنها را وادار به خلق فضاهاي بسته و خصوصي خارج از فضاهاي عمومي ميكنند. افراد بسياري در ايجاد جدايي و پارهپارگي به مثابه زبان شهري غالب، شريك ميشوند.»
شهرها قراردادي مابين حقوق خصوصي و مسئوليتهاي عمومي هستند. در سال 1768، معمار معروف، نولي طرحي را براي شهر رم ترسيم كرد و با سياه كردن فضاهاي خصوصي، تمامي فضاهاي عمومي مثل گذرها، خيابانها، ميادين و پاركها و تمامي فضاهاي نيمه عمومي مثل كليساها، حمامهاي عمومي، سالنهاي شهر و بازارها را به تصوير كشاند. نولي با اين روش فضاهاي عمومي را در دو بعد نشان داد. اما اين حجم سه بعدي تكتك خانههاي شخصي است كه قلمرو فضاهاي عمومي را مشخص ميكند، يك سلسله مراتب فضايي بدون گسست كه مرتب در حال تغيير است و اين مشخصه يك شهر است. ما اين سلسله مراتب فضايي را در بين فضاهاي فشرده شده به وسيله ديوارهاي شهر حس ميكنيم، زماني كه از يك كوچه تنگ و باريك وارد يك خيابان ميشويم و در نهايت خود را در يك مكان شهري وسيع ميبينيم يا در شهرهايي هم كه فضاهاي باز بيشتري دارند، مثل شهر بث، با محوطههاي سيرك مانند هلالي و مياديني كه حجمهاي هندسيتري دارند، باز اين امر را حس ميكنيم. حتي طرح شبكهاي شكل شهر نيويورك، از پالي پارك تا ميدان راكفلر و پارك مركزي مهم نيويورك، داراي نقش شطرنجي است كه در تقاطعها، فضاهاي عمومي قرار دارند.
ساختمانها به طريق ديگري نيز باعث افزاي قلمروهاي عمومي ميشوند: شكل دادن به خط آسمان و نشانههاي شهري كه چشم را به جست و جو و توجه به خيابانهاي در حال گذشتن از آنها هدايت ميكند. حتي در معمولترين سطح، جزييات ساختمان (كفپوش آن، نردهها، جداول، حجم ساختمان، مبلمان خيابان و يا نشانههاي آن) به مقياس انساني ارتباط پيدا ميكند و تاثير مهمي روي چشمانداز خيابان ميگذارد. پس كوچكترين جزييات به طور قطع بر كليت اثر ميگذارد.
توسعه گالري ملي لندن، سال 1984
در طراحي توسعه گالري ملي لندن سال 1984، پس از شروع به نقشهبرداري كاملي از سايت و اطراف آن كه از زمان جنگ متروك مانده بود، به گونه اعجابآوري راهحلي جديد به كار بسته شد: اين كه اين سايت كوچك كاملا بسته نشود. ميدان ترافلگر كه روزي قلب امپراتوري بوده است، امروز تبديل به يك مكان توريستي محبوس و آلوده و محصور با ترافيك شده است و از زندگي روزانه شهري جدا شده است. به منظور احيا مجدد اين ميدان، پيشنهاد شد مسير پيادهاي از ميدان ترافلگر تا ميدان ليسستر از ميان سايت توسعه گالري بگذرد.
اتصال دو ميدان، منبع الهام و ايده پروژه شد. يك رشته پلكان از امتداد گالري ملي عبور ميكند و از طريق يك گالري بزرگ در زير جاده پر رفت و آمد به ميدان ترافلگر متصل ميشود. براي نشان دادن اين مسير جديد و نمايان شدن ورودي عمومي، پيشنهاد كرديم كه يك برج چشمانداز در قسمت ورودي قرار گيرد. اين برج تعادلي برقرار كرده است و تركيب قرينهواري با عناصر عمودي در كنار گالري ملي خلق كرده است.
مركز بزرگ كنفرانس شهر توكيو
در يك مقياس بسيار بزرگتر، پروژه مسابقه براي يك مركز بزرگ كنفرانس در قلب شهر توكيو نشان ميدهد كه چگونه ميتوان فرمهاي جديد براي فضاهاي عمومي و معماري را در جاهاي كوچك و بزرگ خلق كرد. پروژه شامل سه سالن بزرگ كنفرانس بود، ارزيابي و بررسي تاثيري كه اينچنين مركز بزرگ و غولآسايي بر اين سايت پرتراكم خواهد داشت، ما را به ايدهاي غير از ساختن بنا روي سطح زمين هدايت كرد. مكاني كه به كلي از فضاهاي عمومي محروم مانده بود، با رشتهاي از فضاهاي باز، مكاني براي توقف، ملاقات و فعاليتهاي عمومي مردم شد.
ساختمان در ارتفاع شش طبقه بالاي سطح زمين به صورت معلق قرار گرفت و در نتيجه تمامي سطح زمين آزاد گشت و بدين ترتيب فضاي خارجي سرپوشيده و بزرگي براي استفاده عمومي خلق شد.
اين دو پروژه فضاي جمعي نشان مي دهد كه چگونه ساختمانها و قلمروهاي عمومي ميتوانند بر يكديگر تاثير بگذارند. وقتي كه ساختمانها در يك فضاي جمعي سهيم ميشوند، مردم را به ملاقات و صحبت با يكديگر تشويق ميكنند. آنها عابر پياده را درگير خود ميكنند و ميل طبيعي انساني مردم را به جاي سركوب، برميانگيزند و شهر را انسانگونه ميكنند.
زندگي مدرن با سرعتي بيشتر از ساختمانهايي كه ساخته ميشوند، در حال تغيير است. ساختماني كه امروزه تجاري است، شايد نياز باشد در 5 سال ديگر دفتر كار و در 10 سال ديگر يك دانشگاه شود، بنابراين ساختمانهايي كه به راحتي تغيير يابند عمر مفيد طولانيتري خواهند داشت ولي طراحي انعطافپذير، معمار را از استفاده از فرمهاي كامل و جامع دور ميسازد. معماري كلاسيك زيبايياش را از تركيب هارمونيكي وام ميگيرد كه نميتوان به آن تركيب چيزي افزود و نميتوان از آن چيزي كاست. ولي وقتي كه جامعه خواستار ساختمانهايي با قابليت پاسخگويي به نيازهاي متغير است پس بايد به دنبال انعطافپذيري و جست و جوي فرمهاي تازهاي باشيم كه زيبايي را در داخل تطابق و سازگاري به نمايش بگذارد.
مركز ژرژپمپيدو
من و رنتسوپيانو، مركز ژرژپمپيدو را در پاريس با تفكر تطابق و سازگاري طراحي شد. ساختمان متضمن مكاني براي يك لحظه و زمان خاص نيست. بلكه مكاني براي مردم در طي سالهاي مختلف است. علايق و فرهنگهاي گوناگون ميتوانند در آن جا دور هم جمع شوند و اين مركز امكانات مختلفي از سالنهاي كنفرانس، سينما و رستوران گرفته تا كتابخانه، سالن كنسرت و گالري هنري ارايه ميدهد.
هدف، خلق ساختماني است كه در آينده چيدمان امكانات و تسهيلات امروزه بر آن تحميل نشود و فعاليتها خودشان فرم ساختمان را در هر زماني ديكته كنند. راه حل ارايه شده پيشنهاد يك ساختمان اسكلتي براي فضاهايي بود كه ميتوانستند به هم اضافه شوند يا از هم كاسته شوند، باز و گشوده باشند و يا تقسيمبندي شوند.
براي كاهش جثه نمايان اين ساختمان بزرگ، يك نماي نوراني خلق شده است. اين يك نماي لايهلايه است نه يك ديوار، بلكه يك سري از صفحات شفاف و سازههاي فلزي همراه با بالكنها و تراسهايي است كه هر لايه پشت لايه ديگر پنهان است.
هر نسل نيازمند بازسازي مراكز دولتي و عمومي و خلق بناهاي جديد است. ساختمان مركز پمپيدو به همان اندازه كه كاوشي در زمينه فكر و ايده جديد براي يك موسسه (مركز دولتي) سازگار و كثرتگرا بود، تلاش و تكاپويي نيز در زمينه معماري فضاهاي قابل تغيير (نرم) و فرم معماري پراكنده (خرد و تكهتكه شده) بود.
ايدهها و افكار جديد نيازمند فرمهاي جديد هستند و اين ايدهها در ساختمانهاي امروز به اجرا درميآيد. حال اگر ساختمانهاي جديد بايد پاسخگوي نيازهاي متغير جامعه باشند پس بايد در مورد چگونگي تطبيق آنها با ساختمانهاي موجود يعني حفاظت از ميراث معماري همگاني نيز فكري كرد. مرمت و بازسازي ساختمانهاي قديمي به همان شكل واقعي و اوليه آنها و بدتر از همه حفاظت از نماي اصلي بنا به صورت دست نخورده و خلق ساختماني كاملا بيربط به پشت آن، يك درك اشتباه است كه در مورد بسياري از ساختمانهاي قديمي و سنتي اجرا ميشود. ساختمانها در طول حياط خود به طور مدام در حال تغيير شكل، تغيير دكوراسيون (تزيينات)، تغيير نورپردازي و ... هستند. اما اين فرآيند طبيعي تعصبات بيش از حد نگهداري و مرمت، كند و سپس متوقف ميشود. در نتيجه ساختمانها كمتر قابل تغيير و انعطافپذير ميشوند و آنها به تدريج براي تغيير كاربري گرانقيمتتر ميشوند.
تاريخ به ما نشان داده است كه حتي بهترين ساختمانهاي ما ميتوانند براي رفع نيازهاي جديد به صورت مدرن و جديد درآيند و اين كار با ايجاد تركيب (گفتوگو) بناهاي جديد و قديم ممكن ميشود.
در بريتانيا، بسياري از شهرهاي ما با تضاد موجود بين سبكهاي قرون وسطي، گوتيك و جرجين چهره زيبايي به خود گرفتهاند. مثلا در كالج پادشاهي دانشگاه كمبريج تركيببنديهاي بينظيري وجود دارند. جايي كه عبادتگاه بزرگي به سبك گوتيك كه زماني به تنهايي در يك چمنزار قد علم كرده بود، اكنون در كنار ساختمانهاي به سبك كلاسيك قرار گرفته است. نمونههاي عالي اين كار در خارج از بريتانيا ميدان سيگنريا در شهر فلورانس است كه در آن ساختمان كلاسيك گالري يوفيزي اثر وساري با ميدان وكيو ارتباط عميقي ايجاد كرده است يا در شهر ونيز كليساي جامع جذاب و زيبا به سبك بيزانس همراه با رواقهاي بسيار باشكوه كلاسيك، ميدان سن ماركو را قاب كرده است. زيباشناسي سنتي كه براساس ساختمانهايي شكل ميگيرد كه با محله و محيط خود در ارتباط هستند و آن را تقويت ميكنند، نياز به رقابت دارد.
امروزه جهان به ميراث معماري گذشته خود اجازه ميدهد تا از پيشرفت ما در آينده جلوگيري كند، براي مثال انتقال كتابخانه ملي انگلستان از اتاق مطالعه مشهور در موزه بريتانيا فرصت مناسبي را براي يك بازنگري مجدد روي كل موسسه در اين ساختمان گنبددار بسيار زيبا و بازگشايي آن به عنوان يك ميدان عمومي مركزي فراهم كرد ولي ترديد و وسواس در مورد تغيير كاربري يك اثر تاريخي مهم اين راه حل روشن و اساسي را تهديد ميكند.
تبديل كردن شهرها به موزه جوامع را سخت و متحجر ميكند. «روي پراتر» كه يك تاريخدان برجسته است اين نكته را اين گونه بيان ميكند كه «هنگامي كه بناها بر مردم ارجح شوند، آنگاه ما (مردم) تبديل به ميراث گذشته ميشويم نه تاريخ.»
از بين بردن تعصبات و عقايد قبلي در مورد معماري، معمار را در كشف و استفاده از تكنولوژي جديد و فنآوري ساخت آزاد ميگذارد. با توجه به بحران مسكن در سراسر جهان نميتوان به اين نكته بيتوجه بود، پذيرفتن كاربرد مصالح جديد، بازيافتي يا تركيبي ميتواند باعث پيشرفت هم در زمينه صرفهجويي مالي و هم بالا رفتن كيفيت شود. اين راهكارهاي خلاقانه و جديد براي ايجاد ساختمانها هم تكنولوژي پيشرفته و هم تكنولوژي ضعيف سطح پايين را درگير ميكند.
نظرات شما عزیزان:
ادامه مطلب